آروشای گلم وارد بیست و شش ماهگی شده و شیرینی وجودش رو بیشتر از گذشته احساس میکنم. این روزها آروشا ...
↧
25 ماههی شیرینم
↧
هفتصد و هفتاد و هفت روزگی
یاد تو این روزها تأثیری دوگانه بر من دارد: از یک سو دلتنگی و از دیگر سو آرامش! چنان نیکو ...
↧
↧
عروسک بیست و شش ماهه من
ما برگشتیم از شیراز و این بار هم خدا رو شکر با کولهباری از خاطرههای شیرین.
جمعه سیویک خرداد پروازمون بود ...
↧
27 ماهگی نازنینم
بله آروشا کوچولوی ما 27 ماهه شد ولی نمیدونم چرا اینقدر فاصلهی بین پستهام طولانی شده. خیلی دوست دارم زودتر ...
↧
بیست و هشت ماهه شیرین زبون
خوشگل خانومم به سرعت داره بزرگ میشه و من حتی فرصت لمس ثانیههای با آروشا بودن رو ندارم. بچهداری ماجرای ...
↧
↧
هشتصد و هشتاد و هشت روزگی
چه زیباست وقتی تقارنی شگفت روی میدهد. امروز هشتصد و هشتاد و هشت روزگی توست که با سیامین سالروز تولد ...
↧
بیست و نه ماهه عزیزتر از جون
امروز شنبه بیستم مهرماه چهاردهمین سالگرد روزی بود که برای اولین بار علی عزیزم رو دیدم و وقتی علی آخر ...
↧
دخترک دو سال و نیمه
بله آروشا خانوم ما سیماهه شد و دیگه داره حسابی برای خودش خانومی میشه. دیگه الان وقتی ازش میپرسیم آروشا ...
↧
سی و یک و سی و دو ماهگی آروشا
بالاخره یه فرصت پیدا کردم بشینم خاطرات این یک ماه و چند روز گذشتهی عروسکم رو بنویسم. اونقدر این روزها ...
↧
↧
نهصد و نود و نه روزگی
امروز را به خاطر بسپار. در آستانه یکهزارمین روز حضور بیبدیلت در این جهان پر از مهر و کینه، مالامال ...
↧
سی و سه و سی و چهار ماهگی آروشا
بالاخره اومدم بعد از کلی تأخیر. واقعا دوست دارم زودتر بنویسم ولی نمیدونم چرا تا به خودم میام ساعت سه ...
↧
سی و پنج ماهگی آروشا + سومین نوروز
آروشای ما در آستانهی سه سالگی سومین نوروزش روتجربه کرد و البته امسال کاملاً هوشیارانه نوروز رو لمس کرد و ...
↧
سه سال عاشقانه؛ تولدت مبارک!
فرزند دار شدن بس بی بدیل است؛ گویی در خود فرو می شکنی تا دیگر بار برآیی! چونان ققنوس و ...
↧
↧
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ...
پانزده روز از فراق عزیز گذشت؛ ما نیز همزمان هم بر اندوه ندیدنش غصه میخوریم و هم بر سبکروحی و ...
↧
تولد سه سالگی آروشا
بالاخره تونستم فکرم رو جمع و جور کنم و بیام چندخط بنویسم. اول از همه باید از تکتک دوستان مهربونم ...
↧
سه سال و سه ماه و سه روز ...
در این روز میانه تابستان هُرم هوای داغ ظهرگاهی در مقابل گرمای لبخند و برق نگاه تو به سردی و ...
↧
تولد مامان نازنین
اینکه تو آمدی تا روزی همسر من شوی تقدیرمان بود یا انتخابمان نمیدانم. اینکه تو در چنین روزی پای در ...
↧
↧
سی و شش تا چهل ماهگی
بالاخره اومدم این دفعه با کلی تأخیر. اگه بخوام براتون توضیح بدم که چرا این همه مدت ننوشتم واقعاً هیچ ...
↧
چهل تا چهل و شش ماهگی
خدا رو شکر که تونستم بیام و خاطرات این روزهای آروشا رو براش بذارم. این سال نود و سه واقعاً ...
↧
چهارمین سالروز زیباتر شدن جهان ...
واژهپردازی همواره برایم کاری سهل و ممتنع بوده است. سهل از آن گونه که در گفتن و نوشتن تعالی حسی ...
↧