دیگر حساب روز و ماه و سال را از دستانم خارج کردهای. وقتی میبینم بالیدنت را گویی شعلهای عمیق از روح و جانم به جسمم لهیب میکشد و سرانگشتانم را میسوزاند تا همزمان با فشردن دکمههای صفحه کلید، در ذهن آتشینم واژگان را جستوجو کنم. باور نمیکنم که تنها دو ماه دیگر دوساله میشوی؛ که بیست و دو ماه را پشت سر نهادهای و تا چند روز دیگر دومین نوروزت را تجربه خواهی نمود. از نازنین بانوی زندگیم سپاسگزارم که در این روزهای پر دغدغه و پر مشغله لحظهای از تو و من غافل نشد. حق مادریش بر تو و حق همسریش بر من بسی سترگ است.
ششصد و شصت و شش روزگی و بیست و دو ماهگیت مبارک، آروشا جان!