بیست و یک ماهگی
آروشا تو بیست ماهگی تمام مدت مریض بود و حسابی درگیر دکتر و بیمارستان بودیم. خلاصه بگم یک شب تب کرد و بعد از آزمایش ادرار متوجه شدیم دوباره عفونت ادرار داره. اینبار دکتر با جدیت پیگیری کرد. بعد از اسکن...
View Article666 روزگی / 22 ماهگی
دیگر حساب روز و ماه و سال را از دستانم خارج کردهای. وقتی میبینم بالیدنت را گویی شعلهای عمیق از روح و جانم به جسمم لهیب میکشد و سرانگشتانم را میسوزاند تا همزمان با فشردن دکمههای صفحه کلید،...
View Articleخونه جدید + ایرانسل
بالاخره ما اسبابکشی کردیم و اومدیم به قول آروشا خونهی جدید. اونقدر به خونه ی مامان اینا عادت کرده بود که همه نگران بودیم چطوری بیاریمش خونهی خودمون ولی خیلی جالبه که تا میریم خونهی مامان اینا...
View Articleبیست و سه ماهگی
دوستت دارم به اندازهای که خود نمیدانم، که تو خود نیز نمیدانی، که شاید هیچکس هم نداند. مرا در رؤیاهای زیبایی غرق کردهای آنسان که خود در خوابهای زرین خویش غنودهای. پروازم دادهای به اوج آسمان...
View Articleدومین نوروز آروشای ما
ما برگشتیم بعد از کلی تأخیر و بالاخره این فرصت رو پیدا کردم که بیام و وبلاگ عروسک خانوم رو آپ کنم. تعطیلات عید خیلی عالی بود؛ بعد از اون همه استرس و خستگی واقعاً به این تعطیلی بیست روزه احتیاج داشتم....
View Articleمادری
-زندگی برای من یعنی مادری و... مادری برای من یعنی بوییدن زیر گلوی دخترم...مادری برای من یعنی چسبوندن دخترک به سینه ام...مادری یعنی خنده های بی دلیل...مادری یعنی شمردن دونه دونه ی مرواریدها روی لثه های...
View Articleخواهش
نمیدانم چقدر طول میکشد تا احساسی به کمال برسد، یا عشقی به خلوص، یا کلامی به بلوغ! خوب که دقت کنی، خیلی مهم هم نیست. حتی این که زمانش را ندانی گاه جالبترش میکند. چند روز پیش، درست همان موقع که...
View Articleجشن تولد دو سالگی
جشن تولد دو سالگی آروشا امسال دقیقاً روز تولدش برگزار شد و خدا رو شکر دختر کوچولوی ما دو ساله شد.یه تولد خودمونی بود. بیستوپنج نفر بودیم و همه اقوام درجه یک. تولد خیلی صمیمی و شاد برگزار شد و از همه...
View Articleخرسی + اولین آرایشگاه
آروشا این روزها علاقهی عجیبی به خرسیش پیدا کرده و مثل یه مادر ازش نگهداری میکنه و تقریباً اون رو همه جا با خودش میبره. حتی پارک!دندونهای نیش آروشا هم در حال بیرون اومدن هستن و دیگه تقریباً روزهای...
View Article25 ماههی شیرینم
آروشای گلم وارد بیست و شش ماهگی شده و شیرینی وجودش رو بیشتر از گذشته احساس میکنم. این روزها آروشا حسابی شیطون شده و از صبح تا شب دائم درحال بازی کردنه و یه نفر که نه چند نفر باید مواظبش باشن و براش...
View Articleهفتصد و هفتاد و هفت روزگی
یاد تو این روزها تأثیری دوگانه بر من دارد: از یک سو دلتنگی و از دیگر سو آرامش! چنان نیکو و زیبایی که ندیدنت قرار از دل میرباید و چنان در ذهن جاودانی که گویی همواره پیش چشمانم. داستان همیشگی غیبت و...
View Articleعروسک بیست و شش ماهه من
ما برگشتیم از شیراز و این بار هم خدا رو شکر با کولهباری از خاطرههای شیرین.جمعه سیویک خرداد پروازمون بود که اون روز آروشا رو علی برد خونهی مامان اینا و دو تایی به بستن چمدون و خُردهکاریها رسیدیم....
View Article27 ماهگی نازنینم
بله آروشا کوچولوی ما 27 ماهه شد ولی نمیدونم چرا اینقدر فاصلهی بین پستهام طولانی شده. خیلی دوست دارم زودتر بنویسم ولی اصلاً وقت و انرژی برام نمیمونه؛ و پستها شده درست همزمان با ماهگردهای آروشا....
View Articleبیست و هشت ماهه شیرین زبون
خوشگل خانومم به سرعت داره بزرگ میشه و من حتی فرصت لمس ثانیههای با آروشا بودن رو ندارم. بچهداری ماجرای عجیبیه؛ وقتی خیلی کوچولو هستن دلت میخواد بزرگتر و عاقلتر بشن و یه نفسی بکشی و وقتی میبینی...
View Articleهشتصد و هشتاد و هشت روزگی
چه زیباست وقتی تقارنی شگفت روی میدهد. امروز هشتصد و هشتاد و هشت روزگی توست که با سیامین سالروز تولد بزرگ بانوی زندگیام مهربان نازنینام یکی شده است.این روزها حال و هوای سخت اما زیبایی را از سر...
View Articleبیست و نه ماهه عزیزتر از جون
آروشا جمعه دوازده مهرماه بیست و نه ماهگیش تموم شد و وارد سی ماهگی شد؛ درحالیکه همون هفته مامان ناز شمع سیسالگی رو فوت کرد. خدارو شکر که تو سیسالگی یه عروسک سیماهه دارم و هر لحظه از بودنش بیشتر...
View Articleدخترک دو سال و نیمه
بله آروشا خانوم ما سیماهه شد و دیگه داره حسابی برای خودش خانومی میشه. دیگه الان وقتی ازش میپرسیم آروشا چند سالته؟ میگه: دو سال و نیم. تو این یک ماه گذشته کارها و رفتارهاش کلی تغییر کرده و البته...
View Articleسی و یک و سی و دو ماهگی آروشا
بالاخره یه فرصت پیدا کردم بشینم خاطرات این یک ماه و چند روز گذشتهی عروسکم رو بنویسم. اونقدر این روزها خسته میشم که شب که آروشا میخوابه فقط ترجیح میدم برم زیر پتو و واقعاً انرژی برام نمیمونه که...
View Articleنهصد و نود و نه روزگی
امروز را به خاطر بسپار. در آستانه یکهزارمین روز حضور بیبدیلت در این جهان پر از مهر و کینه، مالامال از دوستی و دشمنی، و لبریز از شادی و غم، همواره به خود ندا میدهم که "جهان با تو زیباتر است".در نهصد...
View Articleسی و سه و سی و چهار ماهگی آروشا
بالاخره اومدم بعد از کلی تأخیر. واقعا دوست دارم زودتر بنویسم ولی نمیدونم چرا تا به خودم میام ساعت سه صبح شده و انرژی نوشتن ندارم. اول از همه از آروشا گلی بگم که تو این مدت کلی خانوم شده و البته کلی هم...
View Article