این روزها بیشتر از هر کار دیگهای روی لطفاً گفتن و تشکر کردن آروشا داریم کار میکنیم و خدا رو شکر تا الان موفق بودیم. دخترک سعیش رو میکنه وقتی چیزی بخواد بگه لطفاً و وقتی هم بدیم دستش میگه مرسی. البته بعضی وقتها هم یادش میره.
به جوراب میگه جاباجو و به دَنِت میگه دتن. بهش آیسپک دادم با هزار زحمت از اون نی قطور خورده بعد به من میگه موز؛ یعنی توش موز داره. چند وقته موقع صبحونه یه دونه شیر پاکتی کوچولوی نیدار میذارم جلوش. اوایل خیلی کم میخورد و تقریباً میشه گفت دوست نداشت ولی الان خدا رو شکر نصفش رو میخوره و اگر بعدازظهر بهش بدم کامل میخوره. یه کوچولو هم بعضی وقتها تیتاپ همراه شیر میخوره. میخوام به طعم شیر عادت کنه و مثل خودم نشه که اصلاً نمیتونم شیر بخورم و دوست ندارم. کافیه یه آهنگ رقصدار ازتلویزیون پخش بشه بلافاصله دست همه رو میگیره میاره وسط و حتی یک نفر هم نمیتونه از دستش در بره. بعد می گه دست هم رو بگیرین و بچرخین و من برقصم. با آهنگ ملودی میخونه و کلمههای دوباره و ملودی و آره رو جلوتر از آرش میگه. یه توپ دارم قلقلیه رو براش میخونیم و آخراش رو تکرار میکنه. مثلاً میگیم یه توپ دارم؟ گلگلی سرخ و سفید و؟ آبی ... خیلی خوشم میاد؛ روزی ده بار براش میخونم و تکرار میکنیم. تو رنگها آبی رو خوب یاد گرفته و تا هر چیزی ببینه که آبیه میگه: Blue. بهش میگم آروشا میخوام برم آرایشگاه میگه: واه واه واه. خیلی تعجب کردم و بعد از کلی فکر کردن تازه فهمیدم منظورش حسنیه که رفت آرایشگاه و تو اون کتاب تو شعرش واه واه واه بود. چند شب پیش آخر شب داشتیم میرفتیم خونه و آروشا داشت میخوابید که تا از خیابون خونهی دایی سعید اینا رد شدیم پا شد نشست و گفت: پی. یعنی اینجا خونهی پانیذه. خونهی مامان اینا رو هم از سر خیابون اصلی تشخیص میده و یاد گرفته. تا میشینیم تو آژانس میگه مامان ناز پول بده. میگم بله چشم بذار برسیم. انقدر تکرار میکنه که بعضی وقت ها زودتر حساب میکنیم و تا آروشا پول رو به راننده نده خیالش راحت نمیشه. جدیداً هر تبلیغی که تلویزیون نشون میده و توش یه زن باشه با موهای بلند میگه: مامان و فکر میکنه مامانش انقدر مدله که بره برای تبلیغ شامپو و ... میگم آروشا جون خیلی ممنونم که من رو این شکلی میبینی . بچهم توهم داره ازنوع فانتزیش.
چهارشنبه قبل دوباره نمونه ی ادرار گرفتیم و خدا رو شکر مشکلی نبود. تا برم شیراز و برگردم خیالم راحته. وقتی برگردم میخوام آروشا رو ببرم دکتر اتوکش و همهی آزمایشها رو هم ببرم تا خیالم راحت بشه . دیگه رو دست این دکتر در این زمینه تو تهران دکتری نیست و خیلی قبولش داریم. در رابطه با از پمپرز گرفتن آروشا با یکی از دوستهای پزشکم که سوئد زندگی میکنه مشورت کردم. گفت که از نظر روانشناسی دائم اینجا تأکید میکنن که نباید زیر دوسال آموزش رو شروع کرد و مسئله کاملاً جدیه. از اونجایی که کشورهای شمال اروپا (اسکاندیناوی) از نظر روانشناسی خیلی پیشرفتهتر از دیگر کشورها هستن، بنابراین قرار شد که تا دو سالگی هیچ تلاشی نکنیم و فقط بعضی وقتها بازش بذاریم و مرتب آزمایش ادرار بدیم و کنترل کنیم.
در یک حرکت انتحاری پنجشنبه رفتم آرایشگاه و کل موهام رو هایلایت کرم روشن کردم. حدود هفت سال بود دست به موهام نزده بودم و فقط یکبار زیر موهام رو دو تا تکه روشن کرده بودم که دیگه کوتاه شده بود و کاملاً موهای خودم بود. با رنگ موهای طبیعی خودم خیلی راحت بودم و دوست داشتم ولی آنقدر اطرافیان گفتن و علی هم دوست داشت دیگه دل رو به دریا زدم و رفتم. از ساعت دو بعد از ظهر تا نه شب طول کشید ولی نتیجه کار خوب شد و چون رو موهای طبیعی خودم که بلوند تیرهست انجام شد خیلی راحت به پایه رسید و رنگ دلخواهم در اومد. دوشنبه هم رفتم برای وکس صورت و حسابی تر و تمیز کردم. دوشنبه هم به چمدون بستن گذشت. دیروز هم مریم خانم اومد برای تمیزکاری خونه و شب هم رفتیم فرودگاه به سمت شیراز. من و بهنوش و آروشا رفتیم و سهشنبهی آینده علی میاد پیشمون؛ البته عمو حسین و سارا جون و عمو رضا هم میان و این دفعه حسابی جمعمون جمع میشه.
آروشا این روزها خیلی دوست داره بره هایپراستار خانهی شادی و سوار هلیکوپتر بشه و بازی کنه و اسم این بازی رو گذاشته بالا. جالبه که فکر می کنه هایپر دوبیه و روزی ده بار می گه مامان ناز بریم. میگم کجا؟ میگه دوبی! کلی هم تا حالا بازی کردیم و تیکت گرفتیم و با علی قرار گذاشتیم تا عید تیکتها رو جمع کنیم و یکدفعه یه جایزهی خوب بگیریم. یه شیر دریایی کرم رنگ داره که برای بردنش 1500 تا تیکت میخواد و ما تا الان 270 تا جمع کردیم!
مامانی هفتهی آینده از کانادا بر میگرده و ما نیستیم. درست همون شبی که ما ازدبی اومدیم مامانی رفت کانادا و نتونستیم همدیگر رو ببینیم و الان هم که بیاد باز نیستیم! حسابی دلتنگ آروشا شده و حدود سه ماهه که آروشا رو ندیده. ما هم دلمون برای مامانی تنگ شده و البته همین طور برای سوغاتیها!