دوستت دارم به اندازهای که خود نمیدانم، که تو خود نیز نمیدانی، که شاید هیچکس هم نداند. مرا در رؤیاهای زیبایی غرق کردهای آنسان که خود در خوابهای زرین خویش غنودهای. پروازم دادهای به اوج آسمان آزادی و رهایم ساختهای در عمق دریای بیکران عشقی تازه که هر روز و ساعت و دقیقه بعدی تازه از آن را بر دیدگانم مکشوف میسازی.
دومین نوروز زندگیت را در شهر عشقها و مهربانیها و در کنار پدربزرگ، مادربزرگ، عموها و عمه سپری کردهای و امروز بیست و چهارمین ماه حیات پرعطوفت خویش را آغاز نمودهای. سخت است برایم باور اینکه تنها یکماه دیگر دو ساله میشوی.
امید زندگانی پدر! بیست و سه ماهگیت خجسته باد.