پانزده روز از فراق عزیز گذشت؛ ما نیز همزمان هم بر اندوه ندیدنش غصه میخوریم و هم بر سبکروحی و سبکباریش غبطه!
گرچه میدانیم که دیگر میانمان نیست اما گویی هرگز ما را ترک نکرده است؛ که مهربانیاش چونان رایحهای اثیری مشام جانمان را مینوازد. عزیز بانویی بود تمامعیار مصداق غزل زیبای فروغی بسطامی:
کی رفتهای زدل که تمــنّا کـــنم تو را کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
شاملو نیز در "بر آستانه ..." خود یکی از زیباترین تعابیر را از مرگ برمیسازد آنجا که:
... چرا که در غیاب خود ادامه مییابی و غیابت حضور قاطع اعجاز است ...
و این گونه، حضور اعجازگونهی عزیز نیز در امتداد یاد و خاطرهی فرزندان، نوادگان و دوستدارانش متجلی باقی خواهد ماند.